پدیدۀ «جنگ تمدن ها»
نوشتۀ ژان- کلود پای نوشتۀ ژان- کلود پای

پسیکوز نزد آندرس برینگ برویک  

 

ترجمه توسط حمید محوی

 

آلوده به تبلیغات سیاسی و رسانه ای حاکم، برینگ برویک تصور می کرد که غرب در «برخورد تمدن ها» مورد تهدید قرار گرفته، و خود را موظف دانسته بود که از حالت انفعال خارج شود و اسلحه به دست گیرد و 77 نفر از هم وطنان خود را به قتل رساند.

Mondialisation.ca, Le 25 mars 2012

voltairenet.org


کشتارها پدیدۀ دائمی و تکراری پسا مدرنیته هستند. کشتارها تنها حاصل عملیات نظامی ارتش امپراتوری و «هم پیمانانش» نبوده، بلکه  به حیطۀ رفتارهای فردی نیز گسترش می یابد.

 فراسوی آن چه در نشریات حوادث روز می نامند، به زندگی روزمرۀ ما تعلق دارد. چنین اعمالی به فضای خارج از جامعه موکول نمی گردد، بلکه به حیطۀ واقعیت تعلق می گیرد. بر این اساس، کشتارگران جمعی پیام آور و بیعت گذار ارزش خاصی که منحصر به خود آنها باشد نیستند. آنها (کشتارگران) حتی ویژگی های یک پسیکوز «فوق العاده» را نیز بازنمایی نمی کنند، بلکه نمایندۀ «یک پسیکوز عادی» هستند که می تواند به تمام جامعه تعلق داشته باشد.

چنین کشتارهایی خیلی به سادگی تنها ارتکاب به عمل را به ثبت می رساند، و بر ملا کنندۀ آن چیزی است که جامعه از «جنگ تمدن ها» در حالت مجازی در خود انباشت کرده، یعنی در حالت واقعیت نوینی که باید جایگزین واقعیت تناقضات اجتماعی گردد.

کشتار برای مبارزه علیه «توطئۀ اسلام و مارکسیسم»

گزارش روانپزشکان دربارۀ فردی که مرتکب حملات روز 22 ژوئیه در نروژ شده بود، روز 29 نوامبر 2011 منتشر شد و این همان چیزی بود که همه بی صبرانه منتظر آن بودند. مرد جوان بمبی را در اسلو منفجر کرده بود که موجب کشته شدن هشت نفر شد، سپس به جزیرۀ اوتویا رفت و در آن جا 69 نفر جوان را کشت و حدود صد نفر را نیز مجروح کرد. می بایستی که گزارش روی ادامۀ ماجرا تأثیر بگذارد : دادگاه یا بستری در تیمارستان.

دادسرای نروژ، با ذکر نتایج دو روانپزشک، اعلام کرد که فرد بازداشت شده، هنگام ارتکاب عمل پسیکوتیک بوده است. عارضه شناسی رواپزشکان نشان داده است که او به «اسکیزوفرنی پارانویاک» مبتلا می باشد. اگر دادگاه تشخیص متخصصان را بپذیرد، متهم ازد یدگاه جزایی نمی تواند مورد قضاوت قرار گیرد.

نبود دادگاه مسائل متعددی را مطرح خواهد ساخت. پیش از همه اتفاقی که نخواهد افتاد، این است که نقاط تاریک پرونده روشن نخواهد شد، و معلوم نخواهد شد که قاتل در اجرای چنین طرحی به تنهایی عمل کرده و یا این که پشتیبانی شده است، فرضیه ای که مشخصا در رابطه با «والکی – تالکی» (دستگاه بی سیم) مطرح می باشد که او هنگام ارتکاب به عمل  همراه خود داشته است، نبود نیروی انتظامی روی جزیره، کندی باور نکردنی پلیس برای حضور در محل، و یا شناسایی و ره گیری نکردن متهم به شکل پیشگیری کننده، پیش از ارتکاب به عمل، در حالی که نیّات او در انترنت منتشر شده بود، و خرید 6 تن کود شیمیایی، در واقع یک کلاسیک در زمینۀ تروریسم  که نشانه هایش اعلام شده بود.

دادستان سوین هولدن توضیح داده است که : «متخصصان این شخص را به عنوان فردی که در جهان تخیلات و توهمات زندگی می کند و رفتار او نیز منطبق بر همین توهمات است ترسیم کرده اند». این نظریه با اتخاذ وضعیت وکیل مدافع آندرس برینگ برویک هم خوانی پیدا می کند. وکیل مدافه او ابتدا اعلام کرده بود که او دچار «جنون» است. سپس ترجیح داد بگوید که او « در رابطه با واقعیت بینش خاص خود را دارد.»

این بیانیه ها مسائل متعددی را مطرح می سازد. که آندرس برینگ برویک بینشی تخیلی از واقعیت داشته باشد، چنین پدیده و یا رابطه ای با واقعیت پیرامون منحصر به او نیست، زیرا ادراکات هر فردی با تخیلات در هم آمیخته است. چنین رابطه ای، تخیل آمیز در رابطه با درک واقعیت نمی تواند در فرد به «پسیکوز» بیانجامد، زیرا در پسیکوز نزد فرد، بیرون و درون در هم آمیخته می شود، و فاعل و مفعول جذب یکدیگر می شود، تحت چنین شرایطی هر گونه آگاهی  ناممکن می گردد. مرلو پونتی نشان داده است که درک، مانند شکلی از اشکال سکنی گزیدن در جهان بوده، و ضرورتا براساس نوعی باور به نظر می رسد، به عبارت دیگر نوعی توهم.

این نظریه توسط لکان تکمیل شده است. لکان نشان داده است که در هذیان پسیکوتیک سهم اعتقاد در جهان،  که معمولا افکار و رفتار را هم راهی می کند، توسط اطمینان مطلق جایگزین شده است.

در قرن نوزدهم، گوستاو فلوبر موضوع تأثیر رسانه ها روی رفتار افراد را مطرح کرد. او مادام بوواری را به روی صحنه آورد،  تا نشان دهد که زنی صرفا برای انطباق هویتی با رمان های «آلامد» به شوهرش خیانت می کند. در هر دورانی، رسانه های حاکم ایدئولوژی زمانه را منتقل می کنند. در نتیجه می توانیم بگوییم که : رسانه ها در قرن بیست و یکم ایدئولوژی امپراتوری را تبلیغ می کنند: آن ایدئولوژی که نظریۀ «برخورد تمدن ها» را مطرح می کند، آندرس برینگ برویک، و محمد مراح را نیز به وجود می آورد.

 

ارزش های عمومی و ارزش های رسانه ای

در ساخت و ساز گفتمان آندرس برینگ برویک، او با مفعول (شی ء مورد نظرش) خودش را اشتباه نمی گیرد. او خودش را معرفی می کند، حقیقتی را که از آن خود می داند، و ارزش هایی را که به آن باور دارد اعلام می کند.

بر این اساس او به نوعی آگاه بوده است، یعنی آن چه که از عهدۀ یک پسیکوتیک بر نمی آید. با این حال او را پسیکوتیک تشخیص داده اند.

نه تنها آندرس برینگ برویک در رابطه با واقعیت واجد بینش است، بلکه مانند هر فرد واجد ادراکی دارای واکنش است. او بر خلاف فردی که مبتلا به پسیکوز می باشد، می تواند درون و بیرون را از یکدیگر تفکیک کرده و آنها را در رابطۀ مفصلی با یکدیگر قرار دهد.

علاوه بر این، نظریۀ جزم اندیشانۀ توطئۀ اسلام و مارکسیسم خاص او نیست. توطئۀ اسلام و مارکسیسم به شکل گسترده شناخته شده بوده و مشخصا نظریۀ برخورد تمدن ها را در کتاب آمریکایی ساموئل هانتیگتون تکرار می کند.

در نتیجه، خصومت علیه اسلام و علیه تمایلات چند فرهنگی نظریاتی نیستند که به شخص متهم و بازداشت شده تعلق داشته باشد.

مبارزه علیه توطئۀ اسلام و مارکسیسم به پیکرۀ نظریۀ «جنگ تمدن ها» تعلق دارد. آیا بوش با شعار «جنگ خیر علیه شر» به عراق حمله نکرد؟ ناتو به نام مهر ورزیدن به قربانیان قذافی، لیبی را بمباران کرد.

آندرس برینگ برویک اعلام کرد که «اجرای طرح به خاطر عشق به هم وطنانش» بوده است. عملیات می بایستی چشم جامعه را به روی «جنگ خیر علیه شر»، و جنگ بین هویت مسیحی و اسلامی در اروپا باز کند.

حرکت او باید جنگی پنهانی را از حالت نامرئی خارج ساخته و آن را مرئی ساخته، و علاوه بر این می بایستی موجب  بیداری ما شود. کشتار باید خطر اسلام را شفاف سازد. با وجود این که برینگ برویک سوء قصد را به عهده می گیرد ولی خود را گناه کار نمی داند، زیرا این نوع عملیات در اصل به «جهادیست ها» تعلق دارد، چنین فرایند واژگونه آسایی به او تعلق ندارد.

در آغاز، رسانه ها مطرح کرده بودند که آیا این عمل تروریستی به اسلام گرایان تعلق دارد یا ندارد. سپس، وقتی گزارش کردند که تروریست یک «نروژی» بوده، خیلی از آنها این گزارش را با نظریۀ «اسلام ترسایی» هم راه ساختند و گفتند که این «اسلام ترسایی» از همان روش های جنبش اسلام گرا استفاده کرده است...

جنگ صلیبی به عنوان ارتکاب به عمل


خصوصیت متهم درجهان بینی، و ارزش ها یا جهان تخیلی خاص او نیست، بلکه به طریق اولی و بیش از همه وقتی خود را نشان می دهد که او احساس می کند که در مأموریت خاصی به سر می برد.

او خود را به عنوان یک صلیبی در جنگ علیه «تهاجم مسلمانان» معرفی می کند و در عین حال خود را «کاملترین شوالیه پس از جنگ دوّم جهانی» می داند. بر این اساس می بینیم که برینگ برویک کاملا در فضای «جنگ تمدن ها» سیر و سلوک می کند. آن چه که او را متمایز می سازد شیوۀ خاص دریافت پیغام است. او بیشتر در ارتکاب به عمل است که آزادانه عمل می کند و آزادانه حرف می زند.

متهم خود را به عنوان «فتیش» (شیء جادویی) عرضه می کند، زیرا بر این باور است که حرکت خشونت بار «خشونت بار ولی ضروری» است.  او از خود نمادی می سازد که سرانجام خود را جایگزین واقعیت سازد، به این معنا که او از این طریق برای خود و دیگران هر نوع میانجی گری نمادینه را ممنوع می سازد.

تنها او است که از طریق حرکتی که انجام می دهد، حامل همان صدای نامرئی است که باید شنید، یعنی صدای جنگ «کیهانی». او خود را در جایگاه ارباب گفتمان قرار داده و هم زمان دو موضع را اشغال می کند، موضع جلاد و موضع [قربانی – الگو]. چنین وضعیتی کاملا در رابطه با تضاد ساختاری در «انحراف» بیمارناک قرار می گیرد، تضاد بین فراخواست [من قدرتمند] و فانتسمی که فاعل را در جایگاه مفعول قرار می دهد، یعنی فانتسم «جنگ تمدن ها».

در واقع متهم بخشی از خودآگاه را حفظ می کند. «جنون» او حاصل ویژگی ضروری بودن عمل و به علت محبوس بودن در ساختار «انحراف» بیمارناک است، او خود را در «انحصار خشونت قانونی» در تقابل و رقابت با دولت می بیند.


طی یک دهه، الجزیره به اسامه بن لادن زندگی بخشید، با این وجود در دسامبر 2001 رسما مرد و به خاک سپرده شد. چنین داستان تخیلی برای استراتژی ایالات متحده برای کنترل رهبر اسلامی ضروری بود. او الهام بخش گروه اسلامی بود که برای مبارزه به عراق رفتند و به همین گونه مسلمانان جهاد طلب را جذب می کرد که برای خدمت به او به افغانستان می رفتند.

گزارش متناقض روانپزشکی

پس از بیانیه های دادستان، نروژی ها از خودشان می پرسیدند : «آیا می توان از دیدگاه رواشناختی نامتعادل بود و هم زمان طی سال ها برای اجرای چنین قتلی با این دقت طرح ریزی کرد؟»

در نامه ای که دادگاه اسلو منتشر کرده است، وکلای 56 بازمانده و خویشاوندان قربانیان، عارضه شناسی دو روانپزشک و تأیید آن  توسط هیئت پزشکی قانونی را زیر علامت سؤال برده اند. وکلای مدافع نوشته اند :« چندین قربانی بازمانده که در اوتویا او را دیده بودند، برینگ برویک را فردی بی شرم و کاملا خرد گرا دانسته و فکر می کنند که آنچه آنها دیده بودند، با گزارش عارضه شناختی روانپزشکان تطبیق نمی کند. مقاومت خانواده های قربانیان،  و به همین گونه کارمندان روانپزشکی که در رابطه با پروندۀ فرد بازداشت شده بودند، موجب شد که دادگاه اسلو روز 13 ژانویه 2012 معاینۀ روانپزشکی دیگری را برای آندرس برینگ برویک توصیه کند.

با این وجود، دادگاه چشم انداز روانپزشکی را حذف نکرد، یعنی چشم انداز دادگاهی نکردن متهم هم چنان پا بر جا باقی ماند. در یک مصاحبۀ با روزنامه نگاران، بیانیۀ قضات اعلام شد، آنها مشخص کرده بودند که روانپزشکان باید دوباره او را معاینه کنند و اختلالات دیگری را پیدا کنند که بتواند اعمال او را توضیح دهد.

مرد جوان رمانتیک و ساده دل، آندرس برینگ برویک به رسانه ها و رهبران سیاسی غرب باور کرده بود. آنها از یک کشتارگر جمعی ساختند.

 

یک پسیکوز عادی

آن چه روانپزشکان به عنوان پسیکوز فعال شده یا فوق العاده نامیده اند، چیزی نیست به جز پسیکوز معمولی و عادی که در حال حاضر تمام جامعۀ ما به آن  مبتلا شده است. «جنگ خیر علیه شر» همان اختراع مجازی به عنوان واقعیت نوین است که باید جایگزین واقعیت و تناقضات اجتماعی  در زمینۀ امور اقتصادی و سیاسی گردد.

پسیکوز عادی، به شکلی که توسط ژک آلن میلر (روانکار فرانسوی) توضیح داده است، به برینگ برویک اختصاص نداشته، و این پسیکوز در سطح توده های معاصر در دورانی گسترش می یابد که زبان عملکرد تفکیک دهنده اش را از دست داده و قادر به تشخیص تفاوت بین شیء و کلمه نیست. محصور در تصویری که دو عنصر را در هم ذوب می کند، فرد آنی نیست که حرف می زند، بلکه آن است که او را به زبان آورده اند. (مترجم : به عبارت دیگر این فرد نیست که خود را تعریف می کند، بلکه غیر جای او را کاملا اشغال کرده و او را تعریف می کند. در این مفهوم رسانه ها و ایدئولوژی حاکم در جایگاه غیر قرار می گیرند.)

پدیدۀ قاتلانی را که در اشکال کشتارجمعی عمل می کنند، می توانیم به شکل افرادی تعریف کنیم که به نام شخصی خودشان دست به ارتکاب عمل زده و از سوی محافل رسمی قدرت تأیید نشده اند، چنین تعریفی به ویژگی های پسا مدرنیته تعلق دارد. بارزترین نمونه سوء قصد اوکلاهوما سیتی در سال 1955 است که طی آن 168 نفر به قتل رسیده و 680 نفر نیز مجروح شدند.

کشتار جمعی طی دو دهۀ اخیر بیش از پیش رواج داشته و معمولا توسط نوجوانان و نوجوانان بالغ انجام گرفته و غالبا به خودکشی خاتمه یافته است. در نتیجه آندرس برینگ برویک را باید در رابطه با نکتۀ آخر، یک استثنا تلقی کرد.

از آن جایی که برینگ برویک خودکشی نکرد، فرصت بی بدیلی به نظر می رسید که به عنوان پرسشی اجتماعی و جامعه شمول مورد بررسی قرار گیرد. ولی متخصصان، در پاسخ به آن چه از آنها انتظار داشتیم، مشخصا درهایشان را به روی چنین فرصت بی بدیلی بستند.

اتهامات می توانست شخصیتی را معرفی می کند که تا حدود زیادی آگاه بوده و خطای او نه در ارزش های مطرح شده بلکه در شیوۀ کار بست آن و در رقابت با انحصارات دولتی در استفاده از خشونت  بوده است.

روانپزشکی زدایی پروندۀ آندرس برینگ برویک، می توانست راه را برای محاکمۀ او باز بگذارد. ولی دادگاهی کردن قاتل نروژی موجب مخالفت با گفتمان آن فردی می شد که کاملا منطبق بر گفتمان رسانه های حاکم بود، یعنی «برخورد تمدن ها». بر عکس حذف دادگاه و امتناع از محاکمۀ او حرکت او را در مکان غیرقانونی، و خارج از تخیلات و باورهای عمومی سوق می داد.

ولی وقتی غیر مسئول بودن قاتل را تأیید کردند و آن در چهار چوب انحرافی به ثبت رسانند، در واقع چشمهایشان را به روی پسیکوز عمومی بستند. امتناع از محاکمۀ آندرس برینگ برویک مانع بیان آن واقعیتی شد که می توانست حصارهای واقعیت نوین را در هم شکند. و با حذف محاکمه پذیری پروندۀ آندرس برینگ برویک ، بیش از پیش موضع عمومی را در «جنگ تمدن ها» تقویت کردند.


Jean-Claude Paye est un collaborateur régulier de Mondialisation.ca.  Articles de Jean-Claude Paye publiés par Mondialisation.ca

منبع

http://www.mondialisation.ca/index.php?context=va&aid=29953

 


March 29th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی